محل تبلیغات شما

اهل البیت علیه السلام (آیت حق)



السلام علیک یا بنت سید الشهداء یا بنت حسین ابن علی یا بنت فاطمه اهرا یا بنت علی ابن ابیطالب 
کلمه رقیّه ، در اصل از ارتقاء به معنى صعود به طرف بالا و ترقّى است   .
این   نام قبل از اسلام نیز وجود داشته ، مثلا نام یکى از دختران هاشم جد دوم   پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) رقیّه بوده است ، که عمه پدر رسول خدا  رقیّه مى شود.
نخستین کسى که در اسلام ، این نام را داشت ، یکى از دختران رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از حضرت خدیجه است . پس از آن ، یکى از دختران امیرالمؤ منین على علیه السلام نیز رقیه نام داشت ، که به همسرى حضرت مسلم بن عقیل درآمد.در میان دختران امامان دیگر نیز چند نفر این نام را داشتند، از جمله یکى از دختران امام حسن مجتبى و دو نفر از دختران امام موسى کاظم که به رقیّه و رقیّة صغرى خوانده مى شدند.
اکثر محدّثان دو دختر به نامهاى سکینه و فاطمه براى امام حسین ذکر کرده اند؛ اما علّامه ابن شهر آشوب ، و محمّدبن جریر طبرى شیعى ، سه دختر به نامهاى سکینه ، فاطمه و زینب را براى آن حضرت برشمرده اند.
در میان محدّثان قدیم ، تنها على بن عیسى اربلى ـ صاحب کتاب کشف الغمّه (که این کتاب را در سال 687 هـ.ق تألیف کرده است ) ـ به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین شش پسر و چهار دختر داشت ؛ ولى او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهاى زینب ، سکینه و فاطمه را نام مى برد و از چهارمى ذکرى به میان نمى آورد. احتمال دارد که چهارمین دختر، همین رقیّه بوده باشد.
علامه حائرى در کتاب معالى السبطین مى نویسد: بعضى مانند محمّدبن طلحة شافعى ودیگران از علماى اهل تسنّن و شیعه مى نویسند: امام حسین داراى ده فرزند، شش پسر و چهار دختر بوده است . سپس مى نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه ، فاطمه صغرى ، فاطمه کبرى ، و رقیّه (علیهن السلام .)
آنگاه در ادامه مى افزاید: رقیّه (علیها السلام) سه سال و در برخی منابع پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش (شاه ن) دختر یزدجرد بود(یعنى حضرت رقیّه خواهر تنى امام سجّاد بود).

پدر حضرت رقیّه
پدر بزرگوار حضرت رقیّه (علیها السلام) امام عظیم ، حسین بن على معروفتر از آن است که نیاز به توصیف و معرّفى داشته باشد.
مادر حضرت رقیه علیه السلام
مادر حضرت رقیه علیه السلام ، مطابق بعضى از نقلها (ام اسحاق) نام داشت که قبلاً همسر امام حسن (علیه السلام) بود، و آن حضرت در وصیت خود به برادرش امام حسین (علیه السلام) سفارش کرد که با ام اسحاق ازدواج کند و فضایل بسیارى را براى آن بانو بر شمرد.
و به نقلى ، مادر رقیه (علیها السلام) (ام جعفر قضاعیه) بوده است ولى دلیل مستندى در این باره ، در دسترس نیست .
شیخ مفید در کتاب ارشاد ام اسحاق بنت طلحه را مادر فاطمه بنت الحسین معرفى مى کند.
سن حضرت رقیه (علیه السلام)
سن مبارک حضرت رقیه (علیها السلام) هنگام شهادت ، طبق پاره اى از روایتها سه سال ، و مطابق پاره اى دیگر چهار سال بود. برخى نیز پنج سال و هفت سال نقل کرده اند.
در کتاب وقایع الشهور و الایام آمده است که ، دختر کوچک امام حسین (علیه السلام) در روز پنجم ماه صفر سال 61 هـ.ق وفات کرد، چنانکه همین مطلب در کتاب ریاض القدس نیز نقل شده است .
رقیه (علیها السلام) در عاشورا
در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه (علیها السلام) در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه (علیها السلام) باشد گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود .
امام حسین ( علیه السلام ) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (علیها السلام) صدا زد: بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم امام حسین (علیه السلام) او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین (علیه السلام) برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام (علیه السلام) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.
چگونگی شهادت و مرقد مطهر حضرت رقیه
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می ‏شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه ‏اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می ‏رفت.
از داخل خرابه های شام، صدای یک  کودک به گوش می ‏رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می ‏دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می ‏گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه‏ السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه‏ السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را  روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب علیها السلام است.

رجعت (قسمت اول)

 مصدر ثلاثی مجرّد از باب رجع، یرجع، رجوعاً»است که در کتاب‌های لغت این واژه را به معنای بازگشت» معنا کرده‌اند (ر.ک؛ جوهری،1407ق.، ج3: 26 و راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 343). در اصطلاح متکلّمان شیعه،رجعت» عبارت است از بازگشت برخی از مردگان به دنیا، هنگام ظهور حضرت مهدی(عج)،به همان صورتی که در دنیا بوده‌اند (ر.ک؛ مفید، 1414ق.: 77؛ ر.ک؛ حلبی، بی‌تا:487؛ طبرسی، 1372: ج7: 367).

اعتقاد به رجعت یکیاز امور مسلّم مذهب شیعه می‌‌باشد که از زمان رسول خدا(ص) مورد توجّهبوده است تا آنجا که علمای شیعه دربارة آن ادّعای اجماع کرده‌اند (ر.ک؛ مفید،1417ق.: 52 و حلبی، بی‌تا: 487) و برای اثبات رجعت به اجماع تمسّک جسته‌اند (ر.ک؛طبرسی، 1372، ج7: 367؛ حرّ عاملی، 1422ق.: 63 و لاهیجی، 1373، ج 3: 446). برخی ازاندیشمندان امامیّه نیز اعتقاد به رجعت را از ضروریّات مذهب امامیّه دانسته‌اند(ر.ک؛ مجلسی، 1404ق.، ج 53: 335).

رجعت در ادیان دیگرنیز مطرح می‌‌باشد. در آیین زرتشت به برخاستن مردگان قبل از آمدن سوشیانسپیروزگر» (ر.ک؛ پورداوود، 1927م.: 2) و زنده شدن گرشاسپ، پسر سام توسّط سوشیانس(ر.ک؛ دادگی، 1380: 42) تصریح شده است. در عهد قدیم از برخاستن بعضی ازمردگان از قبر در حوادث آخر‌اّمان (ر.ک؛ دانیال 2: 2) یاد شده است. در انجیل،برخاستن حضرت عیسی(ع) از قبر (ر.ک؛ کتاب مقدّس، رومیان: 9) ونیز بازگشت او در آخراّمان (یوحنّا، 4: 26ـ25 وهمان، 4: 3 و همان، 2: 23ـ22)آمده است. اهل سنّت رجعت را انکار و معتقدان به آن را در علم رجال» تضعیف کرده‌اند(ر.ک؛ ابن‌الحجّاج النّیسابوری، بی‌تا، ج 1: 15 و المزی، 1406ق.، ج 4: 468). دراهمیّت آن همین بس که از سوی ائمّة اطهار(ع) بر ضرورت اعتقاد بدان وحتمی‌‌بودن وقوع آن تأکید فراوان شده است. در حدیث دیگری، امام صادق(ع)یکی از شرایط ایمان را اعتقاد به رجعت برشمرده‌اند و می‌‌فرمایند: مَن أَقَرَّبِسَبعَةِ أَشیَاءِ فَهُوَ مُؤمِنٌ. وَ ذَکَرَ مِنهَا الإِیمَانَ بِالرَّجعَةِ:هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است. و در میان آن هفت چیز، ایمان بهرجعت را ذکر فرمودند» (مجلسی، 1404ق.، ج 53: 92 و 121). لازمة چنین سخنی آن است کهایمان کامل زمانی حاصل می‌‌شود که علاوه بر اعتقاد به توحید و . اعتقاد به رجعتنیز وجود داشته باشد. بر این اساس، بر هر شیعه‌ای این اعتقاد، ضروری است. در برخیاز روایات، اعتقاد به رجعت از جمله شروط ایمان دانسته شده است و اعتقاد به رجعت رادر ردیف اعتقاد به معراج و شفاعت، بعث و نشور، جزا و حساب ذکر گردیده است (ر.ک؛همان: 92).

به‌رغم تأکید پیامبراکرم(ص)، ائمّة اطهار(ع) و علمای اسلام در طول تاریخ تشیّع،برخی از مسلمانان به دلیل فاصله گرفتن از قرآن و سنّت، اظهار می‌‌دارند کهاین عقیده از جعلیّات عبداللّه بن سبأ است و شیعه را متّهم به عقیده به تناسخ» می‌‌کنند(ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 406). برخی ادلّة نقلی را ضعیف می‌‌شمارند و گروهیآن را مخالف اصول عقلی می‌‌پندارند (ر.ک؛ همان). از این رو، مهم‌ترین سؤال دربارةرجعت این است که آیا رجعت از نظر قرآن، روایات و عقل امکان و وقوع دارد یانه؟ و دلایل آن کدامند؟

1ـ امکان و وقوع رجعتاز منظر قرآن

رجعت و بازگشت برخیانسان‌ها به دنیا پس از مردن مستم هیچ گونه محذور عقلی نیست، علاوه بر آنکه درمواردی واقع هم شده است. از این رو، در اصل رجوع برخی انسان‌ها به دنیا جای هیچگونه انکاری نیست. از سوی دیگر، آیات و روایات فراوانی در اثبات رجعت به معنایاصطلاحی آن وارده شده است که به خاطر اختصار به چند آیه اکتفا می‌‌کنیم. در قرآنکریم آیاتی وجود دارد که عقیده به رجعت را ثابت می‌‌کند:

1ـ1) از هر امّتیگروهی محشور می‌‌شود:

﴿وَیَوْمَنَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْیُوزَعُونَ: (به خاطر آور) روزى را که ما از هرامّتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مى‏کردند، محشور مى‏کنیم و آنها رانگه مى‏داریم تا به یکدیگر ملحق شوند(النّمل/ 83).

این آیه مشهورترینآیة رجعت است که به تنهایی بر رجعت دلالت دارد، چراکه ظاهر آیه به خوبی بیانگر اینمطلب است که این گروهی از هر امّتی غیر از در روز قیامت است؛ زیرا درآیة فوق همگانی نیست، در حالی‌که در روز قیامت شامل همة انسان‌ها می‌‌گردد،چنان‌که در آیه‌ای در وصف روز قیامت چنین می‌‌فرماید: ﴿. وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْمِنْهُمْ أَحَدًا: . و همة آنان [= انسان‌ها] را برمى‏انگیزیم و اَحَدى ازایشان را فروگذار نخواهیم کرد!(الکهف/ 47). آلوسی، یکی از مفسّران اهل سنّت، اشکالی به استدلال آیة فوق بر رجعتنموده است و می‌‌گوید: منظور از ، برای عذاب است که بعد از آن کلّیاتّفاق می‌‌افتد؛ یعنی بعد از ، یک کلّی برای همة خلایق و یک نیزتنها برای کسانی که مورد خشم و عذاب الهی قرار می‌‌گیرند» (آلوسی، 1415ق.، ج 20:23). پس آیه دلالتی بر رجعت ندارد و منظور آیه، در روز قیامت است. علاّمهطباطبائی(ره) در پاسخ به او چنین می‌‌نویسد: چنان‌چه منظور، برایعذاب بود، لازم بود که این غایت ذکر شود؛ یعنی گفته شود ن إلی العذاب» تاابهام برطرف شود، کما اینکه در آیة دیگر که در مورد برای عذاب است، غایت مذکوربیان شده است: ﴿وَیَوْمَیُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ(الفصّلت/ 19). مضاف اینکه بعد از ، سخن از عتاب و سرزنش است نه عذاب»(طباطبائی، 1417ق.، الف، ج 15: 397). از سوی دیگر، دو شاهد در خود آیات قبل و بعدوجود دارد و مؤیّد این است که برای عذاب نیست و این واقعه قبل از قیامت است.یکی در صدر آیه که می‌‌فرماید: ﴿وَإِذَاوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْکه مورد اتّفاق همة مفسّران است که وقوع قول از علائم قیامت است و روشن است کهعلامت یک شیء غیر از آن شیء است و دیگر آنکه پس از سه آیه می‌‌فرماید: ﴿وَیَوْمَیُنفَخُ فِی الصُّورِ.و قضایای قیامت را از آنجا آغاز می‌‌کند. به هر حال، از این آیه به خوبی فهمیده می‌‌شودکه پیش از قیامت گروهی از هر امّتی محشور می‌‌شوند و مورد مؤاخذه قرار می‌‌گیرند واین نیز به معنای برگشتن به دنیا پس از مرگ است. علاوه بر دلالت روشن خود آیهبر رجعت، احادیث فراوانی در ذیل این آیة کریمه از اهل بیت(ع) وارد شدهاست و ایشان آیة مذکور را بر رجعت منطبق دانسته‌اند که از جمله می‌‌توان به روایتزیر اشاره کرد: فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّالْعَامَّةَ تَزْعُمُ أَنَّ قَوْلَهُ‏ ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً عَنَى فِی الْقِیَامَةِ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) فَیَحْشُرُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ کُلِّأُمَّةٍ فَوْجاً وَ یَدَعُ الْبَاقِینَ لَا وَ لَکِنَّهُ فِی الرَّجْعَةِ وَأَمَّا آیَةُ الْقِیَامَةِ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»(مجلسی، 1404ق.، ج 53: 52). در تفسیر قمی ‌آمده است که پدرم از ابن ابی عمیر، ازحمّاد و از امام صادق(ع) روایت کرده که به من فرمود: مردم دربارة آیة ﴿یَوْمَنَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاًچه می‌‌گویند؟ گفتم: می‌‌گویند: این آیه دربارة قیامت است. فرمود: نه، این طور کهآنان می‌‌گویند، نیست، بلکه دربارة رجعت است. مگر خدای تعالی در قیامت از هر امّتیفوجی را محشور می‌‌کند و بقیّة آن امّت‌ها را رها می‌‌کند؟! با اینکه خودش فرمودهاست: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً:آنان را محشور کردیم و اَحَدی را از قلم نینداختیم» (قمی، 1367، ج 2: 30).

الف) زنده شدن اصحابکهف

یکی از دلایل صحّت وامکان رجعت، زنده شدن اصحاب کهف پس از 300 سال است که خداوند در سورة کهف به آنتصریح می‌‌کند:

ـ﴿وَتَحْسَبُهُمْأَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ. * وَکَذَلِکَبَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ. * این‏ گونه آنها را (از خواب)برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند.* اینچنین مردم را متوّجه حال آنها کردیم تابدانند که وعدة خداوند (در مورد رستاخیز) حقّ است و در پایان جهان و قیام قیامتشکّى نیست.(الکهف/ 19ـ).

ـ ﴿وَکَذَلِکَأَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّالسَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا.: و (اگر به آنها نگاهمى‏کردى،) مى‏پنداشتى بیدارند.(الکهف/21).

ـ ﴿وَلَبِثُوافِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا:آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند(الکهف/ 25).

ب) زنده شدن عُزَیرپس ار صد سال

ـ﴿أَوْکَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَیُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّبَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَبَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْیَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْإِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَلَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ:یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویران) عبور کرد، در حالى‌که دیوارهاى آن بهروى سقف‌ها فرو ریخته بود (و اجساد و استخوان‌هاى اهل آن در هر سو پراکنده بود. اوبا خود) گفت: چگونه خداوند اینها را پس از مرگ زنده مى‏کند؟! (در این هنگام،)خداوند او را یکصد سال میراند، سپس زنده کرد و به او فرمود: چقدر درنگ کردى؟ گفت:یک روز یا بخشى از یک روز. فرمود: نه، بلکه یکصد سال درنگ کردى! نگاه کن به غذا ونوشیدنى خود (که همراه داشتى که با گذشت سال‌ها) هیچ ‏گونه تغییر نیافته است!(خدایى که چنین مواد فاسدشدنى را در طول این مدّت حفظ کرده، بر همه چیز قادر است!)

ولى به الاغ خود نگاهکن (که چگونه از هم متلاشى شده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمینان خاطرتوست و هم) براى اینکه تو را نشانه‏اى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهیم.(اکنون) به استخوانها(ى مرکَبِ سوارى خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به همپیوند مى‏دهیم، و گوشت بر آن مى‏پوشانیم! هنگامى که (این حقایق) بر او آشکار شد،گفت: مى‏دانم خداوند بر هر کارى توانا است(البقره/ 259).

از نظر مشهورمفسّران، این آیه دربارة عُزَیر پیامبر است که در اثنای سفر خود، در حالی‌که برمرکَبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت کهبه صورت وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوان‌های پوسیدةساکنان آن به چشم می‌‌خورد. هنگامی‌‌ که این منظرة وحشت‌زا را دید، از روی تعجّبگفت: چگونه خداوند این مردگان را زنده می‌‌کند؟ در این هنگام خداوند جان او راگرفت و یکصد سال بعد او را زنده کرد و از او سؤال فرمود: چقدر در این بیابان بوده‌ای؟او که خیال می‌‌کرد چندان‌ در آنجا درنگ نکرده، فوراً در جواب عرض کرد: یک روز یاکمتر! به او خطاب شد که یکصد سال در اینجا بوده‌ای! اکنون به غذا و آشامیدنی خودنظری بیفکن و ببین چگونه در طول این مدّت به فرمان خداوند هیچ گونه تغییری در آنپیدا نشده است، ولی برای اینکه بدانی یکصد سال از مرگ تو گذشته، نگاهی به مرکَبِسواری خود کن و ببین از هم متلاشی و پراکنده شده است و مشمول قوانین عادی طبیعتگشته است و مرگ آن را از هم متفرق ساخته است. سپس نگاه کن و ببین چگونه اجزایپراکندة آن را جمع‌آوری و زنده می‌‌کنیم. او هنگامی‌‌که این منظره را دید گفت: می‌‌دانمکه خداوند بر هر چیزی توانا است؛ یعنی هم‌اکنون آرامش خاطر یافتم و مسئلة رستاخیزمردگان در نظر من شکل حسّی به خود گرفت (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج2: 295).

ج) هفتاد هزار خانوارفراری از طاعون

یکی دیگر از دلایلصحّت و امکان رجعت در این امّت، داستان هفتاد هزار خانوار فراری از طاعون است کهدچار مرگ ناگهانی شدند و آنگاه با دعای حزقیل، سومین وصیّ حضرت موسی(ع)،زنده شدند. خداوند در قرآن کریم داستان را اینگونه نقل می‌‌فرماید: ﴿أَلَمْتَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِفَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَىالنَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ:آیا ندیدى جمعیّتى را که از ترس مرگ، از خانه‏هاى خود فرار کردند؟ و آنان هزارهانفر بودند (که به بهانة بیمارى طاعون، از شرکت در میدان جهاد خوددارى نمودند).خداوند به آنها فرمود: بمیرید! (و به همان بیمارى، که آن را بهانه قرار دادهبودند، مردند). سپس خداوند آنها را زنده کرد (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتىبراى آیندگان قرار داد). خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏کند، ولى بیشتر مردمشکر (او را) به‌جا نمى‏آورند(البقره/ 243).

در روایت آمده است:خدای تعالی قومی ‌را که از ترس طاعون از خانه‌های خود و از وطن مأنوس خود بیرونشدند و فرار کردند، لذا همة آنها را که عددی بی‌شمار داشتند، میراند. مدّتی طولانیاز این ماجرا گذشت، حتّی استخوانشان پوسید و بندبند استخوان‌ها از هم جدا شد و خاکشدند. آنگاه خدای تعالی‌ پیامبری را به نام حزقیل مبعوث کرد و آن جناب در وقتی کهخدا هم می‌‌خواست خَلق خویش را زنده ببیند، دعا کرد و بدن‌های متلاشی آنان جمعشده، جانها به بدن‌ها برگشت و برخاستند به همان حیاتی که مرده بودند؛ یعنی حتّی یکنفر از ایشان کم نشده بود و پس از آن مدّتی طولانی زندگی کردند» (کلینی، 1362، ج8: 237).


 عصر عاشورا بود كه عمر سعد سر مبارك امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به كوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع كرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به كوفه فرستاد.[4] سپس كشته‌های خودشان را پیدا كرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدكوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان كربلا بود تا اینكه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ دفن شدند.[5]
شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یك خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نقل نشده ولی می‌توان تصور كرد كه چه شب سختی را بعد از یك روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و. داشته‌اند.
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور كوچ از كربلا به سوی كوفه را می‌دهد و ن و حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر شتران بی‌جهاز سوار كرده و این ودایع نبوت را چون اسیران كفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم كوچ می‌دهند.[6] در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌كنم لحظه‌ای را كه زینب دختر فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ را بر كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل می‌نالید. و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: . من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بی‌تابی نكنم.[7] (گویا اسرای كربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یك بار هم در روز یازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و این كار عمر سعد شاید به خاطر این بود كه می‌خواست اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شكنجه روحی به اسرا داده باشد.)
بعد از اینكه روز یازدهم محرم اسرا را از كربلا حركت دادند به سوی كوفه به خاطر نزدیكی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های كوفه و بیرون شهر سپری كرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و خارجی معرفی كردن آن حضرت مردم كوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به كوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌كنند.
ولی با خطابه‌هایی كه امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌كند و خودشان را به كوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ اذعان می‌كنند شادی كوفیان را به عزا تبدیل می‌كنند. در طول مدتی كه در كوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حركت می‌كردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در كجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان كه خیال می‌كردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌كردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌كردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد كه حاكم كوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارك می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌كرد و كشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[8] ولی با جواب‌های كه از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.
در خبرها آمده كه ابن زیاد بعد از آنكه یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در كوچه‌ها و محله‌های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه كرد. دستور داد كه امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حركت دادند. مدتی كه اسرا از كوفه و شام در حركت بودند را منابع ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌كردند.
نقل شده كه اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی كنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده كه روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه كاروان اسرا وارد دشمق كردند.[10] واقعه دلخراشی كه برای اسرا اتفاق افتاد این بود كه علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارك ولی شهر ملعون دستور داد سرها جلوی كاروان اسرا و از دروازه ساعات كه جمعیت انبوهی تجمع كرده بودند وارد كنند، و مردم غافل شام كه از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده كاروان شادی و هلهله می‌كردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است. وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر كربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما كجا بود، سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام».[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی كه به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد كردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوك‌ترین صحنه‌هایی است كه برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا كه یزید ملعون بر سر امام توهین كرده و شماتت می‌كند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است كه یك مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌كند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به كنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌كنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌كند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌كند.
اسرا در مدتی كه در شام بودند بنابر روایتی در یك خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست كه امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید كند كه خانم زینب مانع می‌شدند.
در مقاتل آمده كه یزید خطیبی خواست كه در اجتماع مردم صحبت كند و از یزید و معاویه ستاش كند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت كند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی كند و خطیب ایراد سخن كرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود كه خطیب شامی روی آن صحبت می‌كرد) تا چند كلمه‌ای صحبت كنم كه موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار كردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی كردند، كه اصل و نسبشان كیست به ماجرای كربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌كردند یزید از مؤذن خواست كه اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده كرده و یزید را رسوا نمود.[14]
از جمله وقایعی كه برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است . از كامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از كودكان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند كه پدر شما سفر كرده، تا اینكه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌كند و همه اهل خرابه با این كودك همنوا می‌شوند تا اینكه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌كند. پدر بعد از تو محنت‌ها كشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم.
بعد از مدتی دیدند كه سر به یك طرف افتاد و كودك هم طرف دیگر او را حركت دادند. دیدند كه جان به جان آفرین تسلیم كرده[15] بعد از اینكه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت كامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افكار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینكه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی كه غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت كشتن امام سجاد با یك فرد امین به مدینه روانه كند ولی یزید سر امام را پس نداد و از كشتن امام منصرف شد و پیراهن كهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد كه اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای كربلا عزاداری كنند. بعد از اینكه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناك شده و از نعمان بن بشیر، كه قبلاً امیر كوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی كه اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای كاروان خواستند كه آنها را از راه كربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت كنند و چند روزی بعد از رسیدن به كربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای كربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول كشیده، بعد از زیارت قبور شهدای كربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی كه با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی كه در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.
باید در پایان نیز خاطر نشان شد كه در این مختصر نمی‌شد همه وقایع اتفاق افتاده از كربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اكثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود و لذا به این خاطر از پرسشگر از اینكه نتوانستیم تاریخ دقیق را یافته و ذكر كنیم عذرخواهی می‌كنیم.
برای مطالعه بیشتر می‌توان به منابع زیر مراجعه كرد:
1. كتاب الارشاد از شیخ مفید(ص).
2. حیاة الامام الحسین بن علی(ع) باقر شریف قرشی.
3. ریا حسین الشریعة، ذبیح‌الله محلاتی.
4. زندگانی ابا عبدالله الحسین، عمادزاده.[1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن كامل وقعة الطف، سیدعلی محمد جزایری، انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول 1380.
[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.
[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.
[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كسره‌ای، انتشارات جمكران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.
[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.
[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد جزایری، انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.
[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.
[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.
[11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد جزایری، انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.
[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.
[13] . شیخ عباس قمی، نفس‌المهوم، ترجمه آیت‌الله شیخ محمد باقر كسره‌ای، ص 568، انتشارات صاحب‌امان جمكران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.
[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد جزایری. انتشارات بنی‌اهرا، چاپ اول 1380، ص 405.
[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.
[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.
[17] . ابومخنف، پیشین، ص 411.

میلاداسوه تقوا وپارسائی

میلاد اسوه شکیبایی، تندیس تقوا و پارسایی، مشعل حق و حقیقت، جلوه جمال الهی وجلال کبریایی، الهام بخش اخلاص و معرفت حضرت جوادالائمه امام محمدِتقی، علیه السلام ، برعاشقان شجره طیبه ولایت و امامت و رهپویان راه حقیقت مبارک باد.

میلاد سجاده نشین عالم معرفت و توحید، آیینه پرشکوه جمال و جلال خداوندی،مونس ملایک مقرب الهی، اسوه عرفان ربوبی، تبسّم رحمت معبود بر خلایق، مظهر مهر وعطوفت خداوند، حضرت جوادالائمه بر شما عاشقان ولایت و رهپویان خط امامتخجسته باد.

مدینه منوره زادگاه فرزند علی ابن موسی الرضاعلیه السلام

حضرت امام محمدتقی علیه السلام میوه دل ثامن الحجج علیه السلام در دهم رجب 195 ق در مدینه منوّرهزاده شد و بر شاخسار امامت شکوفا گشت. پدر بزرگوارش حضرت امام رضا علیه السلام و مادرشبانوی گرامی و بافضیلتی به نام سبیکه» است که امام رضا علیه السلام او را خیزران» نامید.حضرت همواره از ایشان به نیکی یاد کرده او را با تعابیری چون بانویی پاک دامن و بانویبافضیلت نام می بردند.

دوران امامت

از ماه رمضان سال 202 یا آخر ماه صفر 203 ه ، که امام رضا علیه السلام در توس به شهادت رسید،فرزند آن حضرت، امام محمدتقی علیه السلام به مقام امامت و پیشوایی امت مسلمان رسید.

امام جواد علیه السلام و حضرت عیسی السلام

صفوان بن یحیی، از یاران مخلص امام رضا علیه السلام ، می گوید در مدینه به حضور آن حضرتشرف یاب شدم و عرض کردم: پیشی از آن که خداوند ابوجعفر (جواد) را به شما عنایتفرماید، درباره امام بعد از شما پرس وجو می کردیم و شما می فرمودید خداوند به من پسریعنایت خواهد فرمود. اکنون خداوند پسری به شما عنایت کرد و چشم ما به وجود وی روشنگردیده است. تکلیف ما پس از شما چیست و امام ما چه کسی خواهد بود؟

امام رضا در پاسخ به امام جواد که در مقابلش ایستاده بود اشاره نمود. من در جواب گفتمفدایت شوم او که بیش از سه سال ندارد؟! امام رضا علیه السلام فرمود: کمی سن ایرادی ندارد؛چون حضرت عیسی در حالی که کم تر از سه سال سن داشت به پیامبری رسید».

خلفای عصر امام

امام جواد علیه السلام در سال 195 ه در مدینه چشم به جهان گشود. سه سال داشت کهمحمد امین» فرزند هارون الرشید به دست برادرش در سال 198 ه به قتل رسید و حاکمیتمأمون آغاز گشت. مأمون در سال 2 ه درگذشت و معتصم عباسی در ماه شعبان 2 ه به خلافت رسید. از این رو باید گفت امام جواد علیه السلام در زندگی کوتاه و پربار خویش با سهخلیفه عباسی هم عصر بوده است.

تکریم امام جواد علیه السلام از سوی علی بن جعفر علیه السلام

روزی امام جواد علیه السلام وارد مسجد رسول خدا شد. علی بن جعفر عموی آن حضرت با دیدنامام جواد علیه السلام با عجله و بدون کفش و عبا حرکت کرد و به حضور امام رسید و دست او رابوسید و آن حضرت را فراوان تعظیم کرد. امام جواد علیه السلام به او فرمود: عموجان، بنشین. خداتو را مشمول رحمت خویش قرار دهد». علی بن جعفر گفت: در حالی که شما ایستاده ایدمن چگونه بنشینم؟»

پس از آن که امام جواد علیه السلام رفت و علی بن جعفر به محل تدریس خود برگشت شاگردان اواعتراض کردند که: تو عموی ابوجعفر هستی، سن و سال بالایی داری، آن وقت در برابر(ابوجعفر جوان) این گونه تعظیم می کنی؟! علی بن جعفر در حالی که محاسن سفید خود رادر دست گرفته بود گفت: ساکت باشید، اگر خداوند این ریش سفید را لایق امامت ندانست واین نوجوان را لایق مقام بلند امامت دانست و به او چنین عظمت و مقامی داد، من می توانممقام و فضیلت او را نادیده بگیرم؟ از سخن شما به خدا پناه می برم، بلکه باید بگویم من بندهو چاکر او هستم.

امام هدیه ونعمت الهی

امامت هدیه ای الهی برای همه آحاد امّت است تا به مدد آن درصراط مستقیم قرار گیرند. امام ضامن اجرای احکامقرآن، مشعل هدایت در شب های تیره و فروغ یقین افروز در پیچ و خم های شک و اضطراباست. امام جواد علیه السلام در دوران سیاه حکومت خلفای بنی عباس، به رغم عمر کوتاهخود توانست کشتی امت را به خوبی هدایت کند و برای مؤمنان مشعلی تابان در شب سیاهانحراف و کج اندیشی باشد. آن حضرت با بیان مسایل بنیادی دین، از پرچم همارهبرافراشته اسلام پاسداری کرد.

دریای فضایل

دریای فضایل امام جواد علیه السلام بی کرانه است. او برگزیدهخداوند، قرآن ناطق، حقیقت مجسّم و هدایتگر توحید است. امام جواد علیه السلام ، دردوران کوتاه امامت خود، با کردار و گفتار خود معارف ناب را بر جان تشنه مؤمنانجاری می ساخت. میلاد فرخنده امام جواد علیه السلام بر تمام شیعیان خجسته باد.

پرداخت بدهی امام رضا علیه السلام

یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: حضرت رضا علیهالسلام از دنیا رفت و من چهارهزار درهم از ایشان طلب داشتم و غیر از من کسی از آنخبر نداشت. امام جواد علیه السلام شخصی را درپی من فرستادند و فرمودند: فردا بهنزد من بیا». روز بعد به خدمت امام رفتم. فرمود: ابوالحسن از دنیا رفت و به شماچهار هزار درهم بده کار بود». آن گاه از زیر فرشی که روی آن نشسته بودند مبلغی بهمن دادند که وقتی آن را شمردم چهار هزار درهم بود».

سفارش امام جواد علیه السلام درباره پرهیزکاری

گاه در زندگی، تمام درها به روی انسان بسته می شود، به گونهای که هرطرف که روی می کند با مشکل یا مشکلاتی روبه رو می شود. این قبیل مواقعفرصت های خوبی برای بیدارشدن و بازگشت به سوی خداست. در این هنگام اگر انسان ازروی اخلاص از ذات مقدس حضرت حقّ کمک بگیرد، امدادهای الهی به کمک او می آید و نسیمهای رحمت پروردگار او را در بَر می گیرد و از راه هایی که هرگز باور نداشت، درهایبسته به رویش گشوده می شود. امام جواد علیه السلام در این باره می فرمایند: اگردرهای آسمان و زمین به روی کسی بسته شود و او پرهیزکاری پیشه کند، خداوند در کاراو گشایش می دهد».

حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام از نظر امام جوادعلیه السلام

روزی فردی در محضر امام جواد عرض کرد من حضرت محمد صلی اللهعلیه و آله وسلم و حضرت علی علیه السلام را آن قدر دوست دارم که اگر بدنم را قطعهقطعه کنند دست از محبّت آنان برنمی دارم.

امام جواد فرمودند: در این صورت حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم و حضرت علی علیه السلام نیز با تو همان گونه رفتار خواهند کرد؛ آنها نیزدر روز قیامت برای تو چیزی را طلب می کنند که محبت تو در مقابل آن بسیار ناچیزخواهد بود؛ یعنی نتیجه و ثمره آن نجات در روز قیامت است».

سخنان پربار امام جواد علیه السلام

کسی که با اتّکاء به خدا روی نیاز از مردم بگرداند، مردم به اونیازمند می شوند و هرکس پرهیزکاری پیشه سازد محبوب مردمان می گردد.

کمال آدمی در خردمندی است.

سرآغاز نامه ی عمل مسلمان، در قیامت، نیک خلقی اوست

آن که کار زشتی را نیکو شمارد، در [کیفر] آن کار شریک است

ستم کار و یاری کننده ستم کار و کسی که به کرده او خشنود باشد، همهدر گناه او شریکند

کمال مروّت آن است که انسان با هیچ کس چنان رفتار نکند که برخود نمیپسندد

به کاری که وقتش نرسیده اقدام نکنید که پشیمان می شوید و آرزوهایدورودراز نداشته باشید که موجب قساوت قلب می شود، و به ناتوانان خود رحم کنید و بانوازش آنان، رحمت خدای را بجویید

کسی که برادرمؤمن خود را پنهانی پند دهد، او را آراسته و کسی کهآشکارا و در حضور دیگران او را نصیحت کند، چهره [اجتماعی] او را زشت ساخته است

روز دادخواهی برای ستمگر به مراتب سخت تر است از روز ستم برای ستمدیده

هرکس به خدا اعتماد داشته باشد و بر او توکّل کند، خداوند او را ازهر بدی نجات می بخشد و از هر دشمنی حفظ می کند

خود را از کارهایی که موجب ننگ دنیا و عذاب آخرت است نگاه دار

مبادا آشکارا دوست خدا باشی و در پنهان دشمن او

در خائن بودن انسان همین بس که امین خیانت کاران باشد

هرکس روش نیکویی را پایه گذاری کند و دیگران از آن پیروی کنند همانپاداش آنان به او عطا می شود بدون آن که از پاداش عمل کنندگان کم شود و هرکه سنّتناپسند و ظالمانه ای را پایه گذارد که دیگران از آن تبعیت کنند، برابر کیفر اعمالآنان بر دوش او نیز خواهد بود بدون آن که از کیفر آنان چیزی کاسته شود.

دریای جود ورحمت

کشتی دریای جود و رحمتی نوح فیض و ناخدای قدرتی
تا زمام هر ولی در دست توست هستی عالم همه از هست توست
خوان احسان تو، بی پایان بود مهررویت داروودرمان بود
پرچم دین از توجاویدان شده از طفیلت خلقت انسان شده
هرکسی شهد لقایت نوش کرد حلقه امر تو را در گوش کرد

نوگل بستان رضا

مژده که آمد به جهان نوگل بستان رضا شد ز پس پرده عیان قدرت و آیات خدا
آمده بر عالمیان رحمت و احسان و عطا گشت جهان به ز جنان از قدم شاه هدا
سبط نبی، نَجل علی، حجت حق، نور جلی کان کرم، پور ولی، آمده بر اهل ولا
نور نهم، رهبر دین، حافظِ قرآنِ مبین کرد تجلّی به زمین قبله ارباب صفا
بلبل گار نبیّ گشته ملقب به تقی سید و سالارِ وفیّ مظهر احسان و سخا

مسلم ‏بن عقیل كیست؟

در میان جوانان برومند بنى‏ هاشم‏» مسلم،فرزند عقیل یكى از چهره‏ هاى تابناك و شخصیتهاى بارز، به شمار مى‏رفت. عقیل‏»برادر حضرت على(ع) و دومین فرزند ابوطالب(عمران) بود.

مسلم‏ بن عقیل،برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏بن على بود. دودمانى كه مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود وخاندانى كه شخصیت انسانى و اسلامى مسلم در آن شكل گرفت، بهترین زمینه را براىتربیت و تكامل معنوى و حماسى مسلم فراهم كرد. از آغاز كودكى، در میان جوانانبنى‏ هاشم بخصوص در كنار امام حسن و امام حسین -علیهما السلام بزرگ شد و كمالاتاخلاقى و بنیان ولایت و درسهاى حماسه و ایثار و شجاعت را بخوبى فرا گرفت. اجدادمسلم كسانى، چون ابوطالب‏» و فاطمه بنت اسد» بودند كه در فرزندان خویش، شجاعت وایمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و مسلم، شاخه‏اى پربار از این اصل و تباربود;و بنا به اصل وراثت،خصلتهاى برجسته را از نیاكان خود به ارث برده بود.(1)

مسلم در زمان حضرتامیر(ع) نوجوانى رشید و پاك بود كه به افتخار دامادى آن حضرت نایل شد و با یكى ازدختران امام به نام رقیه‏» ازدواج كرد. این وصلت‏بر میزان فضیلتهاى مسلم افزود و او را بیشتر در محور حق‏»و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.

به نقل مورخان، در زمان حكومت آن حضرت (بینسالهاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بودهاست، از جمله در جنگ صفین، وقتى كه امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صف‏آرایى مى‏كرد،امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله‏بن جعفر و مسلم‏بن عقیل را بر جناح راست‏سپاه،مامور كرد و بر جناح چپ لشگر، محمدبن حنفیه و محمدبن ابى‏بكر و هاشم‏بن عتبه(مرقال) را گماشت و مسؤولیت قلب لشگر را به عبدالله‏بن عباس و عباس‏بن ربیعه ومالك اشتر سپرد (2) .

پس ازشهادت حضرت على(ع)

شناسنامه مسلم را، پیش از آن كه از نیاكانو سرزمین وقبیله جستجو كنیم، باید در فكر، عمل و زندگانى‏ اش بیابیم; این بهترینمعرف مسلم است. مسلم، در دوران خلافت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود وپس‏از شهادت آن امام، هرگز از حق كه در خاندان او و امامت‏دو فرزندش، حسنین-علیهما السلام تجسم پیدا كرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاكش را بر این آستانفدا كرد.

در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى(ع)كه از سخت‏ ترین دوره‏هاى تاریخ اسلام نسبت ‏به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حقبود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحابامام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى(ع) كه امامت‏به حسین‏بن على(ع) رسیدتا مرگ معاویه كه یك دوره دهساله بود;باز مسلم را در كنار امام حسین(ع) مى‏بینیم.در این دوره بیست‏ ساله -یعنى از شهادت على(ع) تا حادثه كربلا بسیارى از كسان یامرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها كردند و یابه معاویه پیوستند و یا انزواى بى‏دردسر را برگزیدند، ولى آنان كه قلبى سرشار ازایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه درشرایط دشوار مى‏دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان وفرزند، به فداكارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند. ارزش و فضیلت پیروانحق در آن دوره، بخصوص وقتى آشكارتر مى‏شود كه به شرایط دشوار دیندارى و حق‏پرستىدر روزگار سلطه امویان آگاه باشیم.

ارجمندى و فضیلت ومقام مسلم، در این‏جاستكه براى ما روشنتر مى‏گردد، و همچنان كه در فصلهاى آینده خواهیم دید، مسلم‏بن عقیلدست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش -حسین‏بن على(ع)- بر نداشت تا این كهبه عنوان پیشاهنگ نهضت كربلا در كوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید كاروانعاشورا را به خود اختصاص داد و اولین شهید از اصحاب امام حسین بود. از اولاد عقیلكه به همراهى حسین‏بن على(ع) و در ركاب او قیام كردند، تعداد 9 نفر، به شهادترسیدند،كه مسلم شجاع‏ترین آنان بود. این فضیلت‏ بزرگ، از زبان پیامبر اسلام هم بیانشده است. حضرت على(ع) از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح عقیل‏» نقل مى‏كند كه آنحضرت فرمودند: من او را (عقیل را) به دو جهت دوست دارم: یكى، به خاطر خودش، و یكىهم به خاطر این كه پدرش ابوطالب او را دوست مى‏داشت.» و در آخر، خطاب به على(ع)فرمود:

فرزند او -مسلم كشته راه محبت فرزند توخواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشك مى‏ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درودمى‏فرستند.» آن گاه پیامبر اسلام گریست تا آن كه اشكهایش بر سینه‏اش ریخت و فرمود:به سوى خدا شكایت مى‏برم، از آنچه كه خاندانم پس از من مى‏بینند.» (3)

حمایتهاى این خانواده از اهل حق موقعیت واعتبارى خاص براى آنان فراهم كرده بود و فضایلشان همواره مورد تقدیر امامان(ع)قرار داشت. امام سجاد -علیه السلام نسبت‏ به خاندان عقیل عطوفت و محبت‏ بیشترى ازدیگران نشان مى‏داد و مى‏فرمود: من هر گاه خاطره آن روزى را كه اینان با حسین-علیه السلام بودند به یاد مى‏آورم، اندوهگین مى‏شوم.

خانوادهشهیدپرور

قبلا هم اشاره شد كه از فرزندان عقیل 9 نفرقربانى راه حسین(ع) كه راه خدا بود شدند و مسلم تابنده ‏ترین این چهره‏ ها بود. اینخاندان با استقبال از شهادت در راه قرآن افتخار ویژه‏اى براى خود كسب كردند وفرزندان مسلم هم در ادامه خط سرخ پدر شهیدشان در صحنه كربلا حضور یافتند تاوفادارى خویش را به خاندان پیامبر كه تعهد اسلامى هر مؤمن راستین به حساب مى‏آمدنشان دهند.

صحنه شورانگیز شب عاشورا سند زنده‏اى براین وفا و تعهد و اخلاص است. در آن شب شگفت و عظیم، كه سالار شهیدان، حسین‏ بنعلى(ع) با اهل‏بیت و بستگان و یاران خویش، از ماجراهاى فرداى خونین سخن مى‏گفت ووفادارى اصحابش را مى‏ستود و از نیكى و حق شناسى اهل‏بیت‏ خویش تقدیر مى‏كرد و ازخدا براى همه، پاداش نیك مى‏طلبید، آرى در آن شب كه بیعت را از یاران خود برداشتتا هر كه مى‏خواهد برود خطاب به عموزادگانش; یعنى فرزندان عقیل كرده و فرمود: شماشهید داده‏اید، شهادت مسلم شما را بس است، اجازه مى‏دهم كه شما بروید. در پاسخگفتند: اگر ما، بزرگ و سرور و پسر عموى والا مقام خود را رها كنیم و در ركابش نهتیرى بیندازیم و نه شمشیر و نیزه‏اى بزنیم،آن گاه مردم چه خواهند گفت و جواب مردمرا چه خواهیم داد؟ نه! به خدا سوگند،ما نخواهیم رفت و جان و مال و خانواده خویش رافداى تو مى‏كنیم و در كنار تو مى‏مانیم و مى‏جنگیم تا با تو وارد بهشت‏ شویم; زشت وناگوار باد، زنده ماندن پس از تو!» (4) و این گونه فرزندان مسلم واولاد عقیل، در كنار امام حسین ماندند و از حق دفاع كردند. در ماجراى كربلا دو تناز فرزندان مسلم‏بن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در كربلا به اسارتنیروهاى دشمن درآمدند كه آنها را به كوفه برده و تحویل ابن ‏زیاد» دادند. نزدیك بهیك سال در زندان بودند كه پس از فرار به شهادت رسیدند. (در این باره، توضیحىخواهیم داشت).

این اجمالى بود از خانواده مسلم، نیاكانش،فرزندانش و شهادت‏طلبى این دودمان پاك و وفادارى‏شان نسبت‏به اهل‏بیت پیامبر و خطامامت و ولایت و دفاعشان از حق و ستیزشان با باطل پس از آن كه مولاامیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسید و جبهه حق و عدل، یارانى مخلصتر و سربازانىفداكارتر مى‏طلبید. قسمت عمده تلاش و جهاد مسلم‏بن عقیل‏» در دوره امامت‏ حسین ‏بنعلى(ع) و زمینه‏ سازى براى نهضت آن امام شهید، در كوفه بود، كه در فصل آینده، آن رامى‏خوانیم.

سفیرانقلاب كربلا

مى‏دانیم كه مسلم‏بن عقیل‏» پیشاهنگ نهضتكربلا و سفیر امام حسین به سوى مردم كوفه بود. براى آشنایى با پیوستگى حوادث كوفهو كربلا لازم است كه خیلى كوتاه و فشرده به حوادث مقدماتى اعزام مسلم به كوفه جهتگرفتن بیعت‏ به نفع امام حسین(ع) اشاره كنیم:

معاویه، پس از بیست‏ سال سلطنت استبدادىمرد. یزید، پس از معاویه بر سر كار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد.مى‏خواست اباعبدالله الحسین(ع) را هم به بیعت وادار كند،كه سیدالشهدا، نپذیرفت وبه طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرمخدا در مكه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدنمردم، بهره بردارى كند.

سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امامحسین(ع) در مكه و برخورد با مردم و تشكیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه واهداف امام، از امتناع از بیعت‏با یزید، آشنا كرد;بخصوص مردم كوفه از اقدامانقلابى امام حسین(ع) خوشحال و امید وار شدند. مردم كوفه، خاطره حكومت چهارسالهعلوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیتهاى برجسته و چهره‏ هاى درخشانى ازمسلمانان متعهد و یاران اهل‏بیت‏ بودند. از این رو نامه‏ها و طومارهاى مفصلى باامضاى چهره‏هاى معروف شیعه در كوفه و بصره به امام حسین(ع) نوشتند، كه تعداد ایننامه‏ها به هزاران مى‏رسید. كوفیان،گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سركردگىابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‏ هایى همراه آنان ارسال كردند.

در میان نامه‏ها و امضاها، نام شخصیتهاىبزرگى از كوفه همچون شبث‏بن ربعى‏» و سلیمان‏بن صرد» و مسیب‏بن نجبه‏» و. بهچشم مى‏خورد كه از آن حضرت مى‏خواستند مردم را به بیعت‏با خود دعوت كند و به كوفهبیاید و یزید را از خلافت‏خلع كند. (5)

امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاىمكرر مردم كوفه، عكس‏ العمل نشان داده و اقدامى كند. براى ارزیابى دقیق اوضاع كوفهو میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشكلنیروهاى انقلابى، ضرورى بود كه كسى قبلا به كوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد وگزارشى دقیق از وضعیت‏شهر و مردم، به او بدهد.

حضرت حسین‏ بن على(ع) مناسبترین فرد براىاین ماموریت محرمانه را مسلم‏بن عقیل‏» دید، كه هم آگاهى ى و درایت كافىداشت،و هم تقوا و دیانت،و هم خویشاوند نزدیك امام بود. به نمایندگانى كه از كوفهآمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به كوفه مى‏فرستم، اگرمردم با او بیعت كردند;من نیز خواهم آمد. این كه امام از مسلم به عنوان برادرم‏»و فرد مورد اعتمادم‏» نام مى‏برد، میزان اعتبار و لیاقت و كفایت مسلم‏بن عقیل رامى‏رساند. آن گاه مسلم را طلبید و به او فرمود: به كوفه مى‏روى، اگر دیدى كه دلوزبان مردم یكى است و آنچنان كه در این نامه‏ ها نوشته‏ اند متفقند و مى‏توان بهوسیله آنان اقدامى كرد،نظر خودت را بر من بنویس و مسلم را وصیت و سفارش كرد، بهاین كه:

پرهیزكار و با تقوا باش;نرمش و مهربانى بهكار ببر; فعالیتهاى خود را پوشیده‏دار; اگر مردم، یكدل و یكجان بودند و در میانشاناختلافى نبود، مرا خبر كن. (6)

امام حسین(ع) طى نامه و پیامى جداگانه كهخطاب به مردم كوفه نوشت، تكلیف مردم و ماموریت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امامچنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

از حسین بن على، به جماعت مؤمنان ومسلمانان;

اما بعد،

سعید و هانى، با نامه‏هایتان نزد من آمدند.آنان آخرین كسانى بودند از فرستادگانتان كه نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى راكه ذكر كرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود كه: ما را امام و پیشوایى نیست، پسبشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع كند. اینك، منبرادرم،عموزاده‏ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده‏خویش مسلم‏بن عقیل‏» را به سوىشما فرستادم و او را مامور كردم كه از حال شما و از كار و نظرتان به من گزارشبفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد كه راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما،همانندچیزى است كه قاصدان شما گفتند و در نامه‏ هاى شما نوشته شده است‏به خواست‏ خدا بزودىبه سویتان خواهم آمد.

به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنهاكسى است كه به كتاب خدا حكم و عمل كند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد وخود را وقف و پایبند فرمان خدا سازد، والسلام.» (7)

اعزام مسلم و فرستادن این پیام به كوفه،پاسخى به همه نامه‏ ها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور،خلاصه مى‏شود:

1 - تایید كامل از مسلم به عنوان برادر،پسر عمو و نماینده‏اى مورد اطمینان.

2 - محدوده مسؤولیت مسلم در كوفه نسبت‏بهارزیابى وحدت كلمه و صداقت مردم.

3 - پاسخى به دعوتهاى مكرر، به عنوان اتمامحجت.

4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت ازمسلم.

مسلم با گرفتن دو راهنما از مكه به سوىكوفه حركت كرد. روزهاى متوالى راه طى كرد. آن دو راهنما در راه، از تشنگى جانسپردند. مسلم، همراه با قیس‏ بن مسهر صیداوى‏» و عمارة بن عبدالله ارحبى‏» باتحمل مشقتهاى توانفرساى راه، پس از بیست روز، خود را به كوفه رساند ومسافت‏ سى‏ روزه را با همه سختیها در بیست روز پشت ‏سرگذاشت. (8)

اینك، مسلم، با شهرى رو به روست، حادثه‏ خیزو پرماجرا و با گرایشهاى مختلف; شهرى با افكار گوناگون كه اگر چه بظاهر آراماست،اما آرامش قبل از طوفان را مى‏گذراند.

مسلم، وارد كوفه شد و به خانه مختار ثقفى،كه از شیعیان خالص‏ حضرت على(ع) وعلاقه‏ مندان به اهل‏بیت‏ بود، رفت. (9)


در هیجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت، رسول خدا حضرت محمد ابن عبدالله صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله وسلم  به حج رفت و احکام آن را به مردم آموزش داد. به هنگام بازگشت از مکه، در غدیر خم، به امر خدا مردمان را گرد آورد و در آن مجمع سترگ، مولی الموحدین حضرت امیرالمومنین امام علی علیه‌ السلام را به جانشینی خود به آنان شناساند و فرمود: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست». البته جانشینی علی علیه‌ السلام سال‌ ها پیش در مکه و در جمع خاندان هاشم انجام گرفته بود، ولی در غدیر، به اطلاع عموم مردم رسید.

علت نامگذاری غدیر خم :

غدیر در لغت به معنای آبگیر است؛ گودالی در بیابان که آب باران در آن گرد آید. در میان راه دو شهر مکه و مدینه، محلی است به نام جُحفه که در زمان رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، کاروانیان حج گذار در آنجا از هم جدا می‌ شدند و به طرف دیار خود می‌ رفتند. در این محل، غدیر خم جای دارد. علت نام گذاری این غدیر به خم، آن است که آبگیر آنجا به شکل خُمِ رنگرزان بوده و برخی قبایل صحرایی، گاه جامه‌های رنگ کرده خود را در این آبگیر می‌ شسته‌اند.

امروز به شکرانه ی این عید غدیر
کز یمن ولایتش جهان شد تطهیر
پیوسته فرست بر محمد صلوات
کن بیعت دیگری به مولا و امیر
عید سعید غدیر خم مبارک باد.

بر عید غدیر عید اکبر صلوات
بر چهره ی نورانی حیدر صلوات
بر فاطمه این عید هزاران تبریک
بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات
عید سعید غدیر خم مبارک باد.

با گوهر ناب در صدف پرورده
امروز خدا به ما عنایت کرده
دیدم به غدیر با هزاران صلوات
صد دسته گل محمدی آورده
عید سعید غدیر خم مبارک باد.

باز تابید از افق روزِ درخشانِ غدیر
شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر
موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر
چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر
عید سعید غدیر خم مبارک باد.

غافل مشو از عید غدیر و برکات
امروز خدا گشوده است باب نجات
جبریل و ملائک همه با امر خدا
سر داده ز گل دسته ی هستی صلوات
عید سعید غدیر خم مبارک باد.


عید کمال دین سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصایت و ولایت، امیر المومنین علی علیه السلام بر شما خجسته باد.


نامه 31 نهج البلاغه حضرت علی (ع)

  بخش اول 

  متن

  مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لَِّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَی، وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً؛ إِلَی الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الاَسْقَامِ، وَرَهِینَه الاَیامِ، وَرَمِیهِ الْمَصَائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْیا، وَتَاجِرِ الْغُرُورِ، وَغَرِیمِ الْمَنَایا، وَأَسِیرِ الْمَوْتِ، وَحَلِیفِ الْهُمُومِ، وَقَرِینِ الاَحْزَانِ، وَنُصُبِ الاْفَاتِ، وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ، وَخَلِیفَهِ الاَمْوَاتِ .

  ترجمه

  این نامه از سوی پدری (دلسوز و مهربان) است که عمرش رو به پایان است، او به سخت گیری زمان معترف و آفتاب زندگیش رو به غروب (و خواه ناخواه) تسلیم گذشت دنیا (و مشکلات آن) است، همان کسی که در منزلگاه پیشینیان که از دنیا چشم پوشیده اند سکنی گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد. این نامه به فرزندی است آرزومند، آرزومند چیزهایی که هرگز دست یافتنی نیست و در راهی گام نهاده است که دیگران در آن گام نهادند و هلاک شدند (و چشم از جهان فرو بستند) کسی که هدف بیماری ها و گروگان روزگار، در تیررس مصائب، بنده دنیا، بازرگان غرور، بدهکار و اسیر مرگ، هم پیمان اندوه ها، قرین غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشین مردگان است .

  از وصایا و سفارشهای امام(علیه السلام)است که به امام حسن مجتبی(علیه السلام)در حالی که در سرزمین حاضرین(1) (نزدیک شام) هنگام بازگشت از صفین بود، نگاشت(2)

  پیامها و نکته­ها:

  1 - امام در قالب وصیت، دوره کاملی از مسائل حقوقی و تربیتی و مجموعه­ای از بایدهای زندگی را بیان داشته است.

  2- گرچه مستقیماً امام حسن مجتبی (ع) فرزند برومند امیرالمومنین (ع)، در این وصیتنامه مخاطب آن حضرت است، اما نکته­های آن برای همه انسانها، در همه اعصار، با هر سن و سال، مفید و آموزنده است.

  3- حضرت در آغاز این نامه 7 صفت را برای خود به عنوان وصیت کننده و 14 صفت را برای مخاطب بیان می­کند که بر هر گوینده و شنونده دیگری نیز صدق می­کند.

  4- امام در این وصیتنامه، خود و مخاطبش را بعنوان انسان عادی و نه شخص معصوم و منتخب خداوند، محور سخن قرار داده است.

  5- آنچه از اوصاف برای وصیت کننده بر می­شمارد عبارت است از:

  ـ پدری که عمرش رو به پایان است. (مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ)

  ـ معترف به واقعیت گذرا و ناپایدار زمان است . (الْمُقِرِّ لَِّمَانِ)

  ـ آفتاب عمر به هر حال رو به زوال است، ولی در نیمه دوم زندگی، این واقعیت بیشتر جلب توجه می­کند . (الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ)

  ـ همگان راهی جز تن دادن به حوادث تلخ و شیرین روزگار ندارند. (الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیا )

  ـ دنیا بی وفاتر از آن است که به آن دل ببندد و ستایشگرش باشد، چرا که مهربانی و صفا در آن کمتر دیده میشود.

  ـ اقامت کننده در منزل درگذشتگان، در هر نقطه ست گزینیم، بارها و بارها، آباء و اجداد ما در آن زندگی کرده­اند. (السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَی)

  ـ با اندکی دقت زندگی را کوتاهتر از آنچه هست می­یابیم، هنوز آرام نگرفته بار سفر را برخواهیم بست . (وَالظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً)

  6- بدیهی است موارد فوق، واقعیاتی است که نسبت به همگان رخ میدهد، انسان نسبت به آنها اختیاری ندارد، از این او کسی نه ملامت میشود و نه مورد سرزنش قرار می­گیرد.

  7- اوصافی که امام برای فرزندش بیان می­کند و دامنگیر همه نسلهای جوان و در حقیقت تصویری جامع از مقررات حاکم بر زندگی انسانهاست، عبارت است از:

  ـ دارای آرزوهایی که بدان دست نمی­یابد، واقعیت ناگواری که نسل جوان بیش از دیگران گرفتار آن است. (الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یدْرِکُ)

  ـ رهرو راه آنها که چشم از جهان فرو بسته­اند، قدم گذار در عرصه حیاتی ناپایدار و گذرا (السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ)

  ـ هدف انواع بیشمار بیماری­ها، کسی نیست که به نوعی از بیماری­های شناخته شده و چه بسا غیرمنتظره و ناشناخته، رنج نبرد. (غَرَضِ الاَْسْقَامِ)

  ـ گروگان روزگار، گرفتار در دام حوادث ناگواری که خارج از اراده و اختیار انسان صورت می­گیرد. ( وَرَهِینَه الاَیامِ )

  ـ در تیررس مصیبت­ها، خواست خداوند آن است که همگان در آزمونهای سخت و طاقت­فرسای زندگی آزموده شوند. (وَرَمِیهِ الْمَصَائِبِ)

  ـ بنده دنیا، حاکمیت غرائز و شهوات و چیرگی آنها در اکثر موارد بر عقل و ایمان موجب می­شود که انسانها برده هواهای نفسانی باشند . (وَعَبْدِ الدُّنْیا)

  ـ بازرگان غرور، نوعاً انسانها عمر خود را صرف جمع­آوری و ازدیاد دارایی­هایی می­کنند که دیر یا زود از آنها گرفته شده، به دیگران واگذار خواهد شد . (وَتَاجِرِ الْغُرُورِ)

  ـ بدهکار مرگ، مرگ طلبکاری است که با قدرت و قاطعیت طلب خود را وصول خواهد کرد . (وَغَرِیمِ الْمَنَایا)

  ـ اسیر مرگ، مقدمات و علائم مرگ انسانها را در دام خود به اسارت می­گیرد. (وَأَسِیرِ الْمَوْتِ)

  ـ هم پیمان اندوه­ها، راه گریزی از رویدادهای غمبار برای هیچ کس وجود ندارد، گویا افراد با غمها پیمان بسته­اند. (وَحَلِیفِ الْهُمُومِ)

  ـ همراه غمها، طبیعت زندگی، موانع بسیار بیرونی و درونی و عدم تناسب خواسته­ها با دارائی­ها و امکانات، انسانها را قرین اندون می­کند . (وَقَرِینِ الاحْزَانِ)

  ـ آماج تیر آفتات و بلایا، در هر شرایط و هر سن و سال، بلاهایی متناسب با همان، انسان را هدف قرار می­دهد. (وَنُصُبِ الاْفَاتِ)

  ـ به خاک افتاده شهوت­ها، اکثر انسانها بر اثر تهاجم هواهای نفسانی و در مقابله با آنها شکست خورده به هلاکت می­رسند. (وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ)

  ـ جانشین مردگان، فراز و نشیبهایی که امروز ما را به خود مشغول ساخته، همان است که پیشینیان ما را به خود سرگرم ساخت، آنها رفتند و این ارثیه را برای ما به جا گذاشتند. (وَخَلِیفَهِ الامْوَاتِ)

  8- بیان اوصاف بیشتر برای فرزند، بیانگر توجه بیشتر آن حضرت است نسبت به سرنوشت و آینده فرزندش.

  9- هشدارهای امیرالمومنین (ع) خطاب به فرزند جوانش، نوعی غفلت زدائی از او و امثال اوست نسبت به دوران زودگذر جوانی قبل از آنکه این فرصت را از دست بدهند.

  10- موفق­ترین نوع تربیت، توجه به شرایط عینی و واقعی حاکم بر افراد تحت تربیت است. امیرالمؤمنین (ع) جوان را آن گونه که هست شناخته، به او درس زندگی می­دهند.


ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر
حضرت فاطمه معصومه (ع) در اوّلین روز ماه ذى القعده سال 173 هـ ق،  25 سال بعد از تولد حضرت امام رضا (ع) در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.


از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر(ع)، دو فرزند ایشان یعنى حضرت امام على بن موسى الرضا (ع) و حضرت فاطمه کبری (ع) ملقّب به معصومه، از ویژگی های خاص برخوردار بوده اند تا  ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.


آن حضرت به همراه امام رضا (ع) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون (س) که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان، هنگامى که حضرت معصومه (س) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه (س) تحت مراقبت برادرش امام رضا (ع) قرار گرفت.[1]


حضرت معصومه (س)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است


اطلاق معصومه» بر فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع)
نام حضرت معصومه، فاطمه است. در کتاب های روایی و تاریخی نیز، از آن حضرت با عنوان فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) یاد شده است،[2] امّا صدها سال است که آن حضرت با این لقب مشهور هستند،[3] و این لقب نزد ایرانیان تبدیل به اسم برای ایشان شده است.
حضرت معصومه (س)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود[4] نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است.[5]


لازم به ذکر است که عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،[6] می توان مرتبه ای از عصمت – نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود.


ورود حضرت معصومه (س) به قم
در سال 2ظ ظ  هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه خود بیاورند راهى خراسان شدند.


حضرت معصومه یک سال بعد از هجرت تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو، در سال 201 هجری قمری، به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت، به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. در شهر ساوه عده اى از مخالفان اهل بیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه کاروان آنان را گرفته و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت (س) معصومه را نیز مسموم کردند.


عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،می توان مرتبه ای از عصمت – نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود



به هر حال، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س) بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود، قصد شهر قم را نمود. حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. و در محلى که امروز میدان میر» نامیده مى شود در منزل موسى بن خزرج» فرود آمدند و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.


آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد. محل زندگی و عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام بیت النور» بود که هم اکنون محل زیارت ارادت مندان آن حضرت است.

آخرین جستجو ها

cruspeorehou News about all kinds cheap sports jerseys Ann's site prunaqrealsu ...::مهــــدویت::... my routines آندروید nikatatre گروه تئاتر آناهیتا جعفر دُردانه asattorlee